چهارشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۲

سلام.
من برگشتم. 2 روزی هست که اومدم. آموزشی تموم شد و شنبه باید خودم رو معرفی کنم . یه عالمه نکته از این دو ماهی که تو محیط سپاه زندگی کردم دارم . سعی می کنم به تدریج بعضی هاش رو بگم ...

یکی از بهترین خاطرات این چند وقت من اونجا شنیدن خبر برنده شدن شیرین عبادی بود . و یکی از بدترین خبرها حرفایی که خاتمی در این مورد زد. البته مدتهاست ثابت شده از دیگ خاتمی آش درست نمی شه . ولی انتظار نداشتم مردی که ادعای صلح و گفتگوی تمدنها و هزار تا بحث الکی دیگه اون ... خر رو پاره کرده بود به این صراحت درون خودش رو بریزه بیرون . هر چند مایه خوشحالیه تا اگر شرایطی پیش اومد تا خواستیم رای بدیم دیگه به تیپ و لبخند رای ندیم. چون بعدا اشک ما در میاد.

البته یادم نرفته روزهایی رو که خاتمی پشت دانشجوها رو تو 18 تیر خالی کرد. هر روز دانشجوها داد میزدند خاتمی بیا اینجا و اون مثل یه موش چپیده بود تو سوراخ که من مریضم . وقتی همه جا آروم شد تازه سیدخندان یادش افتاد دانشجوها هم آدمند . اون روزها همین شیرین عبادی تو دادگاههای انقلاب با جون و دل سعی داشت حکم بی گناهی دانشجوها رو بگیره. و تاسف داره وقتی می بینی کسی که با رای دانشجوها و جوانها اومد رو کار حالا سعی در تخریب چهره مدافع راستین دانشجوها داره .
تنها دلیلی که می تونم پیدا کنم برای این رفتار حسادته . آخه تو این شرایط که به مردم ثابت شده خاتمی هیچ حرف تازه ای نداشت و همه از مرگ سیاسی خاتمی و اطرافیانش و اصلاحاتی که اون ادعا می کرد حرف می زنند ، و خاتمی سعی داره با زدن حرفای دهن پرکن و بچه گول زن همیشگی بگه من هنوز محبوبم و دروغ نگفتم ، یک دفعه شیرین عبادی مرکز توجه جوانها و مردم میشه . اون هم به خاطر عمل به چیزهایی که خاتمی فقط حرف اونها رو زد. به نظر من خاتمی از حسادت و از وحشت اینکه رهبری اجتماعی مردم رو از دست بده سعی کرد خودش رو با زدن این حرفها تو جایگاهش تثبیت کنه . غافل از اینکه جایگاه اون پیش مردم اندکی بعد از انتخابات 80 فرور یخت .