جمعه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۳

کوهستان ...

متاسفانه اتفاق خیلی بدی افتاده . اواخر بهمن گروه کوه دانشگاه ما (خواجه نصیر) برنامه ای تو کوههای کرکس اجرا می کنه (نطنز) .بچه ها با موفقیت قله دالان کوه رو صعود می کنند و تو قسمت دوم برنامه وقتی می خواستند کوه کرکس رو صعود کنند یکی از دخترها (سحر قهرمانی) کنترلش رو از دست می ده و بعد از لیز خوردن و سرعت گرفتن زیاد از ارتفاعی نزدیک به 15 متر سقوط می کنه . یکی دیگه از بچه ها (احسان الله یوسفی) علی رغم دستورات مکرر سرپرست که خواستار توقف اون بوده تا بهشون برسه (سرپرست برای شناسایی مسیر جلوتر حرکت می کرده) برای کمک به سحر میره که اون هم سقوط می کنه و وقتی سرپرست و امدادگر تیم به اونها می رسند می بینند که هر دوشون فوت کردند.
احسان رو خوب می شناختم و تو چند تا برنامه آخر که تو گروه کوه بودم همنورد بودیم . نمی دونم باید این اتفاق رو پای کی گذاشت . سرنوشت ، تقدیر ، اشتباه انسانی یا ...

زندگی

سلام
بالاخره عروسی برگزار شد و من وارد جریان زندگی شدم . این چند وقت اصلا نتونستم بیام اینجا . وقت حتی برای سر خاروندن هم نیست. چه برسه برای بلاگ نوشتن . خلاصه اینه دیگه .
و اما ....
سربازی من هم داره کم کم تموم می شه . فعلا که یک روز در میون مرخصی هستم . بعد از عید هم 4 5 روز بیشتر نمی رم . خلاصه به قول بچه ها داریم حالشو می بریم .....
امیدوارم قبل از عید بتونم دوباره بیام اینجا . فعلا خداحافظ