دوشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۲

سلام. من اومدم باز .
چند روز عيد رو درگير ديد و بازديد و اين حرفا بوديم . هر چی باشه داماديه و عيد اول . ۷ ۸ روز اول عيد رو به حال بدو بدو اينور اونور می‌رفتيم .
ولی خوب هرچی بود تموم شد . خلاصه جای همه‌تون خالی . خيلی خوش گذشت .

-----------------------------------------------------------------------------


بالاخره طلسم شکست . بله ديگه . با عزيز دلم رفتيم آتش‌کوه . خيلی خاطرات جالبی داشت .
ساعت ۴۵/۶ صبح رفتيم سر قرار . زير پل سيدخندان . ساعت ۸ صبح رسيديم افجه که پای صعوده . ۱۰ نفر بوديم و با دو تا ماشين دربستی رفتيم .
قسمت اول مسير چيز زيادی نداشت . مسير خوب بود و هوا عالی .
ولی از جايی که پيچيديم سمت راست تا به سمت يال آتش‌کوه بريم حوادث شروع شد . اولين اتفاق سقوط يکی از بچه‌ها از ارتفاع ۳ متری تو رودخونه يخ‌بسته بود که خوشبختانه به خير گذشت . يه جايی بود که بايد سر می‌خورديم . شيب زيادی داشت . ولی فقط يک کلنگ داشتيم . سر خوردن بدون کلنگ هم کار خيلی خطرناکيه . خلاصه دوست ما نتونست ترمز کنه و از همون ارتفاع با پهلو تو آب افتاد .
بعد از يک توقف ۴۵ دقيقه‌ای به خاطر اين اتفاق دوباره راه افتاديم . يک کم بالاتر درختهايی رو می‌ديديم که تا بالاهاشون لای برف بود . يعنی عمق برف زير پای ما حدود ۲ تا ۳ متر بود . خوشبختانه برف سفت بود . ولی از اونجايی که من با کوله نزديک ۱۰۰ کيلو وزن داشتم مدام برف زير پای من می‌شکست و مشکل زياد داشتم .
توقف بعدی کنار گوسفندسرا بود . آخرين توقف هم تو يکی از قله فرعی‌ها . آخه قله اصلی مدام لای ابر بود و سرپرست تصميم گرفت ريسک نکنه و به يکی از قله فرعی‌ها با ارتفاع حدود ۳۴۰۰ متر بسنده کنه .
خلاصه وقتی رسيديم با يک توقف نسبتا طولانی برگشتيم پايين . اون بالا يک عالم عکس گرفتيم . جای همه‌تون خالی .
موقع برگشتن چون برفها شل شده بود مشکل زياد داشتيم . مسافت زيادی رو با سرخوردن اومديم پايين . ولی بعدش واقعا خسته کننده شده بود . بدتر از همه برفهايی که تو کفشم رفته بود تو ارتفاع کمتر که هوا گرمتره آب شده بود و راه رفتن رو سخت کرده بود .
خلاصه ساعت ۸ شب رسيديم به افجه و بعد هم تهران .
تجربه قشنگی بود . ولی حيف که عزيزم بعدش تا امروز مريض بود . خوشبختانه امروز بهتر شد .

----------------------------------------------------------------------------------


همون‌طور که می‌بينيد قالب اينجا رو عوض کردم . اميدوارم اين طرح جديد به دلتون بشينه . حتما نظرتون رو به من بگيد تا بتونم اينجا رو بهتر کنم . Logo اينجا رو عوض نکردم . به دو دليل . اول اينکه از اول با همين لوگو کار کردم و خيلی دوستش دارم .
دوم اينکه روی لوگو عکس کوه دماونده که خيلی دوستش دارم . پس بهش دست نمی‌زنم ...

----------------------------------------------------------------------------------


امروز اولین کارت دعوت رو به عنوان جدیدم گرفتم . آقای نقوی و بانو . یک جورایی برای خودم خیلی بامزه‌است .

جمعه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۲

آخیش..........اینم از اسباب کشی .بالاخره تموم شد.
راستی بالاخره یک جورایی داره طلسم می شکنه . فردا قراره با عزیز دلم و چند تا از دوستای عزیزم می رم کوه . احتمالا آتش کوه یا ساکا . فکر کنم خیلی خوش بگذره .

---------------------------------------------------------------------------------


واقعا آدم چقدر می تونه بی وجدان باشه . صبح پنجم فروردین رفتم پارکینگ خلیج دنبال موتورم . معلوم شد صبح جناب سرهنگ محترم اومدند و با وقاحت گفتند هر کی اومد دنبال موتورش بگید 16 فروردین به بعد بیاد . حالا ببینید حال من که از تهران نو رفته بودم اونجا چه جوری شد . جالبه که بابت این بی وجدانی ایشون ما باید روزی 300 تومان پول پارکینگ بدیم.
خوب . دیگه وقت خداحافظی شده . من هم دارم میرم اینجا . ادامه یادداشت های منو اینجا بخونید . هرچند بلاگ نویسی رو مدیون Persianblog عزیز هستم . ولی سرعت پايينش اذيتم می‌کرد . اميدوارم بازم به من سر بزنيد . راستی از کليه عزيزانی که به من لينک دادند خواهش می‌کنم آدرس جديد منو جايگزين کنند .

پنجشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۱


سلام. اين آخرين يادداشت من تو سال ۸۱ است .آخه امروز میرم پیش عزیزم و دسترسی به اینترنت ندارم . گفته بودم که تحویل سال امسال پیش عزیز دلمم.
ممکنه من هم به زودی برای همیشه برم اینجا . آخه با Persianblog خیلی مشکل دارم .

---------------------------------------------------------------------------------


سال ۸۱ هم تموم شد .
سالی که پر از خاطرات خوب و قشنگ برای من بود . نمی‌گم خاطرات بد نداشت . ولی خاطرات خوبش اونقدر زياد بود که من ترجيح می‌دم تمام خاطرات بدش رو پاک کنم ..
خاطره لحظه تحويل سال تو کوه ...
خاطره تمام کوههايی که رفتم ....
خاطره تموم شدن درسم ...
خاطره آشنايی با همسرم ....
خاطره تمام روزهای قشنگی که با هم داشتيم ...
خاطره روزهای خواستگاری بله برون ....
خاطره‌ّای روز عقد کنون....
و هزاران خاطره خوب ديگه ....
شما جای من بودين خاطرات بدتون رو پاک نمی‌کردين ؟؟؟؟

---------------------------------------------------------------------------------


سال ۸۱ يکی از بهترين چيزهايی که به من داد آشنايی با همسرم بود . کسی که با حضورش باعث شد خيلی از چيزها تو زندگی من معنا پيدا کنه .
همسر عزيزم ...
از تو ممنونم که با حضورت باعث شدی يک عالمه چيزهای قشنگ تو زندگی من بوجود بياد .
می‌دونی که خيلی دوستت دارم ...

---------------------------------------------------------------------------------


راستی به غروب سر زديد ؟ فکر کنم بی‌اغراق يکی از قشنگترين قالب‌هايی باشه که من ديدم . معلومه خيلی زحمت کشيده . کاش منم بتونم يک قالب اينجوری طراحی کنم . عکس اول اين مطلب رو هم از الهه عزيز کش رفتم ....


---------------------------------------------------------------------------------


ظاهرا که جنگ شروع شد . من شخصا از سقوط صدام خيلی خوشحالم . مطمئنم در هر صورت صدام بدترين گزينه در هر حالتيه . فقط آرزو می‌کنم سقوط اين ديوانه با کمترين تلفات همراه باشه ....

---------------------------------------------------------------------------------


خوب ديگه . وقت رفتنه . منظورم رفتن سال قديميه . بيايد دلامون رو يک خونه تکونی اساسی کنيم. آخه يک مهمون عزيز داره مياد . مهمونی که يکسال پيش ما می‌مونه و وقتی ميره تجربه ما يک‌سال بيشتر شده .
سال ۸۲ عزيز . اميدوارم سالی پر از برکت و شادی برای همه باشی . آمين .

---------------------------------------------------------------------------------


خوب ديگه . وقت خدا حافظيه . يک خداحافظی به وسعت يک‌سال . سال ديگه دوباره می‌بينمتون . تا سال ديگه با همه‌تون خداحافظی می‌کنم.
همه‌تون رو خيلی دوست دارم .....

سه‌شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۱

بله دیگه ... به همین راحتی سابقه دار شدیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! دیروز رفتم دادگاه و بعد از کلی دردسر رای صادر شد . 5000 تومان جریمه . با این قید که اگر دفعه دیگه بدون گواهینامه سوار موتور شم به زندان هم محکوم می شم . علاوه که سوء سابقه کیفری هم برام حساب می شه . آخه بابا من چی کاره بیدم ؟؟؟؟
به علت پاره ای مشکلات امروز رو نمی تونم برم موتورمو آزاد کنم . احتمالا دیگه رفت تا بعد از عید . دعا کنید که تو این مدت گواهینامه رو بگیرم ...
بله دیگه . باز این Persianlog از کار افتاد . خوب شد اسبابامو آوردم اینجا ها . نه .

یکشنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۱

اول يک خبر . من هم يک خونه جديد پيدا کردم . از اين به بعد همزمان نوشته هامو تو خونه جديدم هم می‌نويسم .
------------------------------------------------------------------------------------------------
بعدشم :

موتورمو بردند ... هی هی
دستاشو بستند ... وی وی
..........

بله دیگه .. امروز سر چهارراه ولی‌عصر موتورمو به جرم اینکه من گواهینامه همراهم نبود توقیف کردند . ( بعضیا می‌گند نه که داشتی !!!!!!!!!!) هر چی هم گفتم بابا من گواهی همرام نیست . بیاید خودمو ببرید پارکینگ گوش نکردند که نکردند ....

خلاصه فردا بايد برم پارکينگ موتور عزيزمو از حبس در بيارم . خدا کنه فردا مرخص شه .
خلاصه موتورمون الکی الکی سابقه دار شد .
----------------------------------------------------------------------------------------
یک خبر باحال :
رونالدو و زنش می‌خواند از هم طلاق بگیرند . دلیل اونها هم خیلی جالبه .
آخه زن رونالدو هم فوتبالیسته . و از این که اسمش زیر نام همسرش باشه ناراحته .
خودش تو مصاحبه گفته بود : من هم یک بازیکن استثنایی هستم !!!!!!!!!!
من فکر می‌کنم احتمالا اینا داشتند با هم فوتبال بازی می‌کردند . بعد رونالدو به زنش لایی انداخته . اونم که بهش برخورده درخواست طلاق داده .............

اول يک خبر . من هم يک خونه جديد پيدا کردم . از اين به بعد همزمان نوشته هامو تو خونه جديدم هم می‌نويسم .
------------------------------------------------------------------------------------------------
بعدشم :

موتورمو بردند ... هی هی
دستاشو بستند ... وی وی
..........

بله دیگه .. امروز سر چهارراه ولی‌عصر موتورمو به جرم اینکه من گواهینامه همراهم نبود توقیف کردند . ( بعضیا می‌گند نه که داشتی !!!!!!!!!!) هر چی هم گفتم بابا من گواهی همرام نیست . بیاید خودمو ببرید پارکینگ گوش نکردند که نکردند ....

خلاصه فردا بايد برم پارکينگ موتور عزيزمو از حبس در بيارم . خدا کنه فردا مرخص شه .
خلاصه موتورمون الکی الکی سابقه دار شد .
----------------------------------------------------------------------------------------
یک خبر باحال :
رونالدو و زنش می‌خواند از هم طلاق بگیرند . دلیل اونها هم خیلی جالبه .
آخه زن رونالدو هم فوتبالیسته . و از این که اسمش زیر نام همسرش باشه ناراحته .
خودش تو مصاحبه گفته بود : من هم یک بازیکن استثنایی هستم !!!!!!!!!!
من فکر می‌کنم احتمالا اینا داشتند با هم فوتبال بازی می‌کردند . بعد رونالدو به زنش لایی انداخته . اونم که بهش برخورده درخواست طلاق داده .............

جمعه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۱

محرم شد سيه روز جهان شد
عزای سيد و فخر جهان شد
شکست آن گنبد نيلی ز غصه
کران هر دو عالم بی‌کران شد
ظهور انبيا در اين مصيبت
خميد و پشت اين عالم کمان شد

کدامين ديده ديده حال احمد
جهان سوزد عزای آل احمد
---------------------------------
۶ سال پيش در رثای امام حسين اين شعر و شروع کردم . به سبک محتشم کاشانی و در قالب ترکيب بند . ولی بعد از ۷۲ بيت اين کارم ناتموم موند . اين روزها خيلی دلم می‌خواد دوباره برم سراغش و تمومش کنم ......
وااااااااااااااااااای . دوباره این پرشین بلاگ خراب شده

پنجشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۱

در هر سحر
آنگه که زلف ون
میلرزد و پریش می‌شود ز باد

آنگه که روی مهر
پرنور و پر امید
می تابد از کنار دماوند سربلند

آنگه که دخت سیه‌موی روستا
با قلب پر امید
صد بوسه می‌زند به رخ مهربان گل

بشنو پیام من
که صبا
نرم و بی‌قرار

در جای جای جهان فاش می‌کند ................


-------------------------------------------------------------------------------------

مجدانه در حال ساخت Flash هستم. حدود ۲ دقيقه‌اش تموم شده . خدا کنه چيزی بشه که لياقت عزيزم رو داشته باشه .

چهارشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۱

سلام

سه‌شنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۱

دارم يک فلش ۶ دقيقه ای برای عزيزم می‌نويسم. کار آسونی نيست. آخه من اصلا بلد نيستم فلش بنويسم. ولی به خاطر عزيزم بايد اين کارو انجام بدم .....

پنجشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۱

salam doaberh
salam