سهشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۵
شنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۸۵
ای روزگار
یکی از دوستان نزدیکم حرفی بهم زد که واقعا ناراحتم کرده . بعدش هم هر چی بحث کردیم فایده ای نکرد و اون اصرار داره که حرفش درسته . نمی تونم کاریش بکنم . فقط می دونم که هیچوقت این کارش رو نه فراموش می کنم . نه می بخشم و نه باهاش کنار می یام.
پنجشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۵
تبليغ
نزديکي هاي خونه مون (دقيق ترش سر سيمتري نارمک) تبليغ يک مهد کودکي رو روي تابلوهاي شهرداري نصب کردند . نکته جالب اينه که عکسي که انداختند و مثلا بايد مشوق پدر و مادر ها براي ثبت نام بچه هاشون تو اونجا باشه بيشتر ضد تبليغه تا تبليغ.
به نظر من که حالت اين بچه تجسم عيني ترس از آينده ، ترس از مشکلات و بيشتر از همه ترس از اون مربی اخموييه که پشت دوربين داره بهش چشم غره مي ره.
به نظر من که حالت اين بچه تجسم عيني ترس از آينده ، ترس از مشکلات و بيشتر از همه ترس از اون مربی اخموييه که پشت دوربين داره بهش چشم غره مي ره.
اشتراک در:
پستها (Atom)