جمعه، مهر ۰۷، ۱۳۸۵

پرسش

يك سوال براي من مطرح شده . اينكه ديني كه تو هر جامعه اومده مطابق با شرايط اون جامعه بوده يا نه ؟واگر بوده چقدر؟ و آيا اينكه همون دين قابل تسري به جوامع ناهمساز با اون جامعه هست يا نه ؟
جامعه عربستان قبل ازاسلام جامعه اي بود كه از نظر خيلي از استانداردهاي اخلاقي و انساني زير صفر بود . در چنين شرايطي اسلام در اين جامعه نازل شد و پا گرفت تا اين جامعه برآمده از جاهليت رو به سوي انسانيت رهنمون كنه . حالا سوال من اينه كه آيا اگر پيامبر اسلام بجاي عربستان در ايران يا يونان باستان يا هر جامعه متمدن ديگري برانگيخته مي شد ، ارزشهاي ديني و اخلاقي اسلام چه تغييراتي مي كرد ؟
يا اگر پيامبر ، بجاي اون زمان ، همين الآن و در همين ايران فعلي خودمون ، با شرايط اخلاقي و اجتماعي فعلي منبعث مي شد ، آيا اسلام باز هم همين اسلام مي شد ؟
شايد به عنوان مثال بشه از مساله حجاب نام برد . در زمان صدر اسلام عرب جاهلي به زن به چشم مطاع و مايملك نگاه مي كرد ، و حداقل تا جايي كه ما ياد گرفتيم و مي دونيم زن در آن زمان ارزش و جايگاهي نداشت و مردان عرب بدون هيچ محدوديت اخلاقي هر تصميمي در مورد آنها مي گرفتند كه زنده به گور كردن دختران و خيلي اعمال ديگر جزو تصميمات آنها بود. در اين شرايط يكي از كاركردهاي حجاب اين بود كه زنان رو از محدوده چشم شهوت پرست مردان عرب دور مي كرد ،‌و همين دوري تا حدي باعث ارجمند شدن زن در نگاه مرد عرب و اعطاي حداقلي از ارزشهاي انساني به زن عرب مي شد. ولي در زمان فعلي ، و با توجه به قوانين مدني و نقش پررنگ زنان در جامعه ، آيا باز هم حجاب همين كاركرد رو داره ؟ در حالي كه مرد اين زمان با مرد عرب جاهليت قابل مقايسه نيست .
در واقع نتيجه نهايي كه از اين سوال مي گيرم نشون دهنده اينه كه آيا ارزشهاي اخلاقي ، همون طور كه بهمون گفتند واقعا مطلق و تغيير ناپذيره يا نه ؟ پس مطمئنا جواب سوال من نبايد نتيجه گيري از گزاره مطلق بودن ارزشهاي اخلاقي در همه اعصار باشه.

سه‌شنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۵

دوستي

دلايل زيادي براي شروع دوستي و ادامه اون وجود داره .
يك وقت ممكنه دوستي بر اساس منافع مشترك مالي باشه (شراكت).
يك وقت ممكنه دوستي براي دو طرف آرامش بخش باشه.
يك وقت ممكنه دوستي بر اساس نياز دو طرف به هم باشه .
يك وقت ممكنه دوستي بر اساس علاقه دو طرف به هم به وجود بياد.
ممكنه دوستي بر اساس احترام متقابل طرفين به هم به وجود بياد .
و و و ...
ولي اگر دوستي هيچ فايده و سودي براي كسي نداشته باشه آيا بايد ادامه پيدا كنه ؟
--------------------------------------------------------------
من روحيه اي دارم كه دلم مي خواد با همه كس دوست باشم و هيچ خاطره بدي از من تو ذهن هيچ كس نباشه . دلم مي خواد اگر كسي رو بعد از چند سال ديدم باز هم با هم احساس صميميت داشته باشه و من رو هم جزو دوستان خودش بدونه
تو شركتي كه هستم همكاري دارم كه دقيقا كنار هم مي نشينيم. ما با هم هيچ شباهتي از نظر خط فكري نداريم و در 90 درصد موارد متضاد فكر مي كنيم .با اين وجود به خاطر همين روحيه تو چند ماهي كه كنار هم نشستيم تمام سعيم رو كردم تا بهش نزديك بشم و نگذاشتم اختلافات عقيدتي بين ما نمود داشته باشه. خدا وكيلي كم هم تلاش نكردم . تو اوج فشار كاري خودم هميشه وقتي رو براي اون خالي مي كردم تا براش ويندوز نصب كنم ، شپش هاي كامپيوترش رو بكشم !!! اشكالات نرم افزارش رو برطرف كنم و ...
در عوض چون اين آقا تنها كسيه كه تو شركت كيهان مي خونه ، من روزنامه اش رو از روي ميز (نه از تو كمدش) بر مي داشتم كه البته اون هم هميشه غرغري نثار من مي كرد كه من جدي نمي گرفتم . ولي بعد از اينكه براي نرم افزار sap2000 v 10 كه مشكل پيدا كرده بود نزديك 5 6 ساعت وقت گذاشتم و آخر مشكلش رو 3 ساعت بعد از رفتن خودش پيدا كردم (ساعت 8 شب) ، بهش گفتم كه به ازاي اين كار اون ديگه نبايد بابت اينكه روزنامه اش رو از رو ميزش بر مي دارم و مي خوانم غر بزنه . ولي اون نه تنها قبول نكرد كه فرداي همون روز واقعا روزنامه رو از تو دستم كشيد و بهم گفت " از اين به بعد روزنامه رو فقط ظهرها بر مي داري . اون هم حتما بايد اجازه بگيري " . خيلي آتش گرفتم . واقعا جواب تلاش من اين نبود . براي همين تصميم گرفتم دوستي يك طرفه بينمون رو قطع كنم و با اون فقط در حد يك همكار ارتباط داشته باشم و نه بيشتر . چون در اين مورد به نتيجه رسيدم كه اين دوستي فقط زحمتش براي من مي مونه و كوچكترين فايده اي براي من نداره .
دوم اينكه فهميدم خاكي بودن در برابر كساني كه انگار از دماغ فيل افتاده اند نه تنها درست نيست ، بلكه فقط باعث مي شه شخصيت آدم لگد مال غرور احمقانه اين آدمها بشه..

پنجشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۵

آرزو

چند وقتيه حس مي کنم دارم از زندگي جا مي مونم . دوست دارم يک تحرک دوباره تو زندگيم درست شه . دوست دارم خودم رو بکشم بالا . چيزهايي رو که دوست دارم شروع کنم . زبان بخونم . نرم افزارهاي جديد رو کار کنم . ورزش کنم . دنبال سه تار برم . کتابهاي دانشگاهم رو دوباره مرور کنم . درسم رو ادامه بدم . دنبال جامعه مهندسين رو بگيرم و هزار تا ديگه از اين کارها که فقط و فقط تو ذهنم داره رسوب مي کنه .
ولي چه مي شه کرد که چرخ دنده هاي زمان هيچوقت براي روغنکاري متوقف نمي شند.

سه‌شنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۵

درگيری؟

من هنوزم سر در نياوردم دليل اينکه آدم هاي مشهور که شايد تو عالم واقعيت بتونند هم رو تحمل کنند تو عالم اينترنت و وبلاگستان اصلا تحمل هم رو ندارند ، چيه ؟!! کم نبودند درگيري هايي که بين وبلاگ نويس هاي خوب ديديم که تا مرحله دشمني هم پيش رفته . و حالا هم جدال نيک آهنگ و هودر که البته من تازه اين رو فهميدم .
مگر واقعيت اين نيست که ما همه اينجا براي توليد اطلاعات وارد شديم و اينکه اينجا بايد آزادي بيان و اختلاف سليقه رو حتي براي دشمنهامون به رسميت بشناسيم و از امکاناتي که داريم ، مثل مشهور بودن وبلاگ و دوستان پرنفوذ و تعداد بازديد کننده و ... نبايد براي ايجاد محدوديت براي ديگران و تخريب اونها استفاده کرد ؟
واقعا براي من اين درگيري هاي وبلاگي از حل نشدني ترين مسايل اين دنياي مجازيه .

سه‌شنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۵

منها

زندگي با همه پيچيدگي يک قانون ساده دارد. بعضي اتفاقها مثل يک منها (-) هستند که خيلي راحت در محتويات داخل زندگي ضرب مي شوند و همه چيز يک دفعه برعکس مي شه.