من آدم ناتوراليست و صلح سبزي و از اين جور چيزها نيستم . ولي وقتي ديدم خانواده اي که نزديک ما بودند دو پسر قلچماقشون رو فرستادند بالاي درخت و شاخه هاي تازه و سبز رو با چه قساوتي مي کنند در حالي که کلي چوب خشک روي زمين بود ، واقعا دلم سوخت . اين تازه جدا از مزاحمت اونها براي ما بود .
وقتي يه چوب به کلفتي ۴ ۵ سانت رو از بالا ول مي کنند پايين که کنارت مي خوره زمين . در حالي که داره خوابت مي بره و يه عالمه خرده چوب رو مي ريزند تو سرت ، اين اگه مزاحمت نيست پس چيه ؟
اين مريضي دست از سر من بر نمي داره که نمي داره . ۴ ۵ روزه يه درد عجيب افتاده تو جونم . بالاي ابروي چپم همين جور درد مي کنه . فکر کنم مقاومت بي فايده است و بايد برم دکتر .
خامي کردم و بي تجربگي . واقعا هم متاسفم . چوب بي تجربگي و اعتماد به دوستي که با رئيسم داشتم رو خوردم . ديگه هيچوقت بي قرارداد مکتوب کاري براي کسي نمي کنم.
مهندس همت يار ، رئيس هيات مديره شرکت آب آرا سازه رو هم جز اينکه همراه با بدترين آرزوها به خدا بسپارم ، چه کار مي تونم بکنم . وقتي از قرارداد نداشتن من بدترين سوء استفاده رو مي کنه و مي گه ما که تعهدي به شما نداديم ؟
وقتي بعد از ۴ ماه دستم اينقدر خاليه ، اونهم به خاطر شخصيت يه همچين فردي و سادگي خودم ، بدجوري احساس شکست مي کنم .
روزهاي تلخيه . سنگين و پر از نا اميدي . غير از پناه بردن به دستهاي گرم عزيز دلم و سر گذاشتن تو دامن حاميان هميشگيم ، پدر و مادرم ، براي نشکستن چه کار بايد بکنم ؟
خدايا من کمک مي خواااااااااااااااااااااام !
ببار اي بارون ببار
در شباي تيره چون زلف يار
بهر ليلي چو مجنون ببار
ببار اي بارون
ناراحتي مثل يه کرم داره تو وجودم وول مي زنه . نکنه کوهمرد عاشق داره ترک مي خوره ؟
ولي نه ! کوه هيچوقت خراب نمي شه . پس کوهمرد هم بايد محکم باشه . اونقدر که سايه اش جلوي هر طوفاني رو بگيره . جلوي هر طوفاني ...
عزيز دلم ، واقعا از تو ممنونم که تو اين شرايط من رو درک مي کني . بعضي وقتها از خودم تعجب مي کنم که چه جور تونستم يه انتخاب کاملا درست داشته باشم . ممنونم که اينقدر با من همدلي و همراه ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر