باز امشب زورق تنهاي دل
گشته بازيچه به درياي فراق
کاش تا جانم بسوزد همچو مهر
تا ببيني شرح درد اشتياق
باز دل کوهمرد قد دل گنجشکها نازک و تنها شده و داره پرپر مي زنه .
ياز دوباره دارم حسرت اون بالهايي رو مي خورم که قرار بود داشته باشيم و تو آخرين لحظه پرنده ها با پارتي بازي اونا رو به اسم خودشون کردند.
قرارمون يادت نره
خيلي دلم تنگه برات
دار و ندارمو بگير
مال خودت مال چشمات
امروز براي ۳۰ تا ۴۰ ثانيه مرگ رو کامل جلوي چشمام مي ديدم. چند وقتيه که تعدادي از پره هاي چرخ عقب موتورم شکسته و براي همين تا حدي لق مي زنه . امروز وقتي داشتم تو اتوبان همت به طرف غرب مي رفتم بعد از شيخ بهايي و قبل از اينکه بيچم تو اتوبان چمران با سرعت نزديک به ۹۰ کيلومتر در ساعت يک دفعه چرخ عقب شروع کرد به لق زدن و لرزيدن . از اونجا که يک بار موقع ترکيدن لاستيک جلو همچين لرزشي رو حس کرده بودم و بعدش زمين خورده بودم ، يه لحظه عزرائيل رو کنارم حس کردم . موتور بدجوري مي لرزيد و من تو اون سرعت هر لحظه منتظر چپ شدنم بودم و سعي مي کردم موتور را کنترل و سرعتم رو کم کنم. تو اين ۳۰ ثانيه بالاخره تونستم سرعت را تا ۶۰ و بعد ۴۰ پايين بيارم و خلاصه جون سالم به در بردم. اگرچه کلاه ايمني سرم بود و ممکن بود زمين خوردن من باعث مرگ فوري من نشه ، ولي مطمئناً در صورت زمين خوردن ماشينهاي عقبي با سرعت بالا با من تصادف مي کردند و خلاصه اينکه شانس زندگي دوباره به من عطا شد ....
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
وای عجب شانسی آوردی پسر. دلم لرزيد. اونجا که قوانين درست حسابی نداره، دست کم خودت احتياط کن و وقتی موتورت خرابه از خير سوار شدنش بگذر.
پانتهآ
http://ghorbatestan1.blogspot.com/
ارسال یک نظر