یکشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۳

انگار راستي راستي ديگه نمي شد با موتورم سر کنم. بالاخره ديشب بردمش موتورسازي . موتورسازه همچين که مشکلش رو ديد يه جورايي رنگش پريد . بهم گفت تو چه جوري سوار اين مي شدي ؟
تازه فهميدم اگه زنده هستم خيلي شانس آوردم .
خلاصه پره هاي چرخ عقب کلا تعويض شد و ۴ تا بوش چرخ که تقريباً له شده بود هم عوض شد. ولي مثل اينکه حالا حالاها کار داره . خلاصه مشتري شديم حسابي !!!

ديروز تو اتوبان مدرس شمال به جنوب بر مي گشتم که يک دفعه کلاج از کار افتاد . ديدم بست کلاج روي موتور شکسته. موتور سوارها مي دونند که اين يعني نه ديگه مي شه ترمز گرفت و نه دنده عوض کرد. خلاصه پياده شدم و شروع کردم ور رفتن بهش . اونهم تو شلوغ ترين موقع اتوبان . عذابي کشيدم که قابل تصور نيست. جالبه که تو نزديک به يک ساعت توقفم هيچ کس ازم نپرسيد مشکلم چيه !!!! واقعا مردم خيلي نامهربون شدند. خلاصه با سختي راه افتادم ولي ۳۰۰ ۴۰۰ متر بعد دوباره مجبور به توقف شدم. اين بار يه مقدار از بند پوتينم رو بريدم و موقتاً سيم کلاج رو بستم . ولي بازم فايده نداشت. خلاصه با مشقت خودم رو به موتورسازي رسوندم .
فقط آرزو مي کنم اين بلا سر هيچکدوم شما نياد !!!!!

يکي از بخشهاي جالب اين ماجراي ديروز اين بود که ابتداي راستگرد مدرس جنوب به همت غرب يه پليس راهنمايي يک دفعه به راننده زن يکي از ماشينها تذکر داد که خانم حجابت رو درست کن !!!!!
به نظر من خيلي بي ربط مياد که يه مامور راهنمايي رانندگي تو مسائل اين جوري دخالت کنه .
ولي وقتي اين ماجرا رو براي دريا تعريف کردم جواب خيلي جالبي داد :
گفت از اونجا که وقتي يه خانم اينجوري روسريش عقب مي ره بقيه راننده هاي مرد حواسشون پرت مي شه و مي خورند تو در و ديوار ، پس مأمور راهنمايي رانندگي بايد به اينا تذکر بده !!!
;) :D :)

هیچ نظری موجود نیست: