مادر بزرگ ، کلامي که ديگر جز خاطراتي در حال دور شدن و تصاوير و صدايي که گذشته ات را به خاطر مي آورد پژواکي ديگر در ذهن خسته ات نخواهد داشت .
اينک خاک گور ، سرد و سنگين و خفه کننده پيکرش را در برگرفته و نگاه مهربانش بي نور شده . خاطرات شيرين زندگيش و خاطره تلخ مرگ.
و عجيب است جمع شدن آن شيريني و اين تلخي در يک کلام : مادربزرگ.
چهارشنبه صبح ۱۳ آبان ۱۳۸۳ ، مادربزرگ عزيزم ، پس از ۹۲ سال زندگي براي هميشه ما رو تنها گذاشت ....
شنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۴ نظر:
غم آخرتون باشه.مارو هم تو غمتون شريك كنيد
ايشالا خدا همه ي مريض هارو شفا بده
و همه رو بيامرزه.
گاهي وقتا آدماي زنده بيشتر به آمرزش نياز دارن
سلام.بهتون تسلیت میگم.
احسان
noptse.persianblog.com
خيلی متأسفم. روحشون شاد.
پانتهآ
http://ghorbatestan.blogspot.com
سلام اقا ح.ن
خسته نباشید.
من مهدی هستم.تسلیت عرض میکنم و معضرت میخواهم که نتونستم بیام
انشا الله که غم اخر باشه
خدا نگهدار
ارسال یک نظر