شنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۳

اخطار

پشت چراغ قرمز ايستاده بودم البته کمي جلوتر از بقيه و منتظر بودم چراغ سبز شه که ديدم يک نفر مدام پشت سرم بوق مي زنه .
برگشتم ببينم چي شده که ديدم يکي از نيروهاي ويژه راهنمايي رانندگي که لباس پلنگي تنشونه بهم گفت : د بيا عقب ديگه يه ساعته دارم بهت مي گم.
بدون حرفي عقب عقب رفتم که طرف تازه متوجه اورکت نظامي من شد و براي اينکه جبران کنه گفت : حالا سپاهي هستي که نبايد گازشو بگيري بري که !!!
من گفتم من که نمي خواستم برم و در اين موقع کاملا رسيده بودم کنارش که اون سرباز تازه متوجه شد که من افسر هستم و شروع کرد که : ببخشيد جناب سروان و معذرت مي خوام و خلاصه من هم با يک اشکال نداره عزيزم تمومش کردم.

هیچ نظری موجود نیست: