جمعه، مهر ۰۴، ۱۳۸۲

سلام. من ٢ روزه که اومدم تهران براي مرخصي. ولي الآن ديگه بايد برم. يه عالمه خاطره دارم از اين ٢٠ روز. اميدوارم زود تموم شه اين روزها و همه ش رو براتون تعريف کنم ...

سه‌شنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۲

سلام آخر
من امشب ساعت ٣٠/٢١ حرکت مي کنم به سمت کرمانشاه . اگر خدا بخواد و مشکلي پيش نياد ٦ صبح کرمانشاه هستم و ٧ صبح کيلومتر ٢٠ جاده کامياران و آغاز خدمتي که تا امروز ٩ روزش رسما گذشته ...

٥ شنبه پشت ترمينال غرب در حالي که من و عزيز دلم سوار موتور بوديم يک دفعه لاستيک جلو ترکيد و ما چپ شديم . خوشبختانه غير از چند تا خراش و زخم کوچيک اتفاق ناجور ديگه اي نيفتاد . ولي تا ٢ روزي من و عزيزم تو شوک اين اتفاق بوديم ...

چند روز پيش تو خط ويژه ميدان فردوسي پليس جالبي رو ديدم که با موتورش راه ماشينهايي رو که خلاف مي اومدند سد کرده بود تا اونها مجبور بشند برگردند و اصلا اصراري به استفاده از قبض جريمه نداشت ...

يک خبر خيلي جالب هم تو روزنامه ها ديدم . يک قاضي جوان ١٧ ساله اي رو که محکوم به ٩١ روز حبس شده بود به کاشتن ٩١ درخت در تهران و حومه (يک درخت به ازاي هر روز حبس) محکوم کرد . جدا که چه قاضي خوب و با انصافي ...

خوب ديگه وقت خداحافظيه . خداحافظي که حداقل ٥٦ روز طول مي کشه . ولي اگر تونستم اين مدت رو کمتر مي کنم . خيلي دلم براي همه تون تنگ مي شه.
شادي روزافزون همه شما آرزوي منه ...
خداحافظ