پنجشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۵

کوهمرد بي وفا

امروز نگاه کردم ديدم تو کل سال 84 فقط 3 يادداشت اينجا گذاشتم . خيلي ناراحت کننده است که کوهمرد رو اينجوري تنها گذاشتم...

چهارشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۵

صبح نو

بوووووووووووووم ....
آغاز سال 1385 هجري شمسي
اين لحظه و اين کلمات دوست داشتني و تکراري که هر سال عددش يکي بالاتر مي ره چقدر قشنگ و زيباست.
بچه که بودم هميشه فکر مي کردم اين يک لحظه جادوييه . لحظه اي که دو طرفش اصلا شبيه به هم نيست.يک طرف بوي کهنگي و خستگي صداي هن و هن قطار زمان تو سربالايي پايان سال و اونطرف بوي طراوت و تازگي.
اون روزها به هوس عيدي بزرگترها لحظه شماري مي کردم براي توپ سال تحويل و خوردن آجيل که اونقدر مي خوردم که داد مامان در مي اومد که به اندازه بخور که جلوي مهمونها کم نياد و آبروريزي نشه و من بي توجه فقط به مزه شور پسته و بادام فکر مي کردم و اينکه تو عيدي گرفتن جلوي خواهرم کم نيارم.
حالا خاطرات شيرين بچگي با طعم گس عبور از جاده يکطرفه زمان که ديگه اصلا نمي شه گفت اولش هستيم کم کم داره فراموش مي شه و فقط و فقط روزگاره که خودش رو با تموم وجود به آدم تحميل مي کنه.
اصلا اين حرفها رو کنار بگذاريم .
شروع يک سال جديد ، يک نو شدن ديگه و يک بهار زيبا رو به همه شما دوستان عزيزم از صميم قلب تبريک مي گم و اميدوارم سال جديد سال پر از برکت و سلامتي و موفقيت براي همه شما باشد.