شنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۲

من يه مادر بزرگ دوست داشتني دارم كه اميدوارم 120 سال ديگه سايه اش بالا سرمون باشه . ديروز يه مطلب جالب كشف كردم. آخه اين مادر بزرگ من خيلي كوچولو و ريزه ميزه است . ديروز دقت كردم ديدم اين مادر بزرگ من 10 دقيقه يك بار ميره دست به آب. يعني ساعتي 6 بار و در روز نزديك به 100 بار . فكر كنم اگر من هم بودم همين قدر كوچولو مي موندم ....
من از ديروز به يه اسم جديد مفتخر شدم . آخه چند روزيه وقت نمي کنم برم سلماني . براي همين از ديروز به هنپلي معروف شدم . ترکيب هپلي و جنگلي .

چهارشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۲

يه صحنه بامزه . الآن اينجا يه دختر حدود 8 ساله اومد نشست پشت كامپيوتر. تنها برنامه اي كه باز كرد ياهو مسنجر بود و بعد از اينكه 40 تا آفلاينش رو چك كرد الآن داره چت مي كنه .....
هوراااااااااااااااااا !! من تو امتحان گواهينامه موتور قبول شدم . دلم مي خواد از خوشحالي جيغ بزنم . يكشنبه بايد برم براي تشكيل پرونده و بعدشم دريافت گواهينامه . يوهوووووووو

یکشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۲

يه خبر جالب :

توليد و عرضه مانتو کوتاه در ايران ممنوع شد ....

( که چي بشه ؟؟؟؟ )
سايت وزارت امور خارجه آمريکا را به زبان فارسي ببينيد ....

شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۲

تقديم به عزيز دلم :

من قافيه شعر زندگی شدم
شعری که برای تو سروده شده ....
دوشنبه پيش با عزيز دلم رفتيم کلکچال . جای همه‌تون خالی . خيلی خوش گذشت. نهار رو اونجا خورديم و اومديم پايين. کلی روحيه‌ام برگشت سرجاش.
بعضی وقتها از دست خودم خيلی عصبانی می شم. آخه يادم ميره همه مثل من نيستند.
کی می‌دونه آهنگ بزن ای طبل باران تو کدوم آلبوم داريوشه ؟؟؟
امروز رفتم بانک ملی برای پرداخت قبض تلفن و برق و ... . سيستم خيلی جالبی دارند . در بدو ورود با فشار يک تکمه يک شماره به شما می‌دهند تا توی صندليهای اونجا منتظر بمونيد تا صداتون کنند .
اگر چه نزديک به ۱ ساعت منتظر شدم. ولی به دو دليل راضی هستم :
اول اينکه اگرچه نزديک به نيم ساعت بيشتر منتظر شدم ُ ولی چون مثل بقيه بانکها تو صف نايستادم خسته نشدم.
دوم اينکه جای همه‌تون خالی . آی من خوابيدم اونجا. البته همه همين کار رو می‌کردند. چون هيچ کاری برای انجام دادن نداشتند. خلاصه خيلی چسبيد.
ديشب بايد تا ديروقت بيدار مي‌موندم. براي اينكه خوابم نبره يك ‍‍CD از مجموعه سخنرانيهای دکتر شريعتی گذاشتم . فکر کنم نزديک به ۱۵۰ تا سخنرانی ۴۵ دقيقه ای توشه.
اولين سخنرانی راجع به تاريخ اديان بود. نزديک به ۵۰ دقيقه گوش کردم. مطلبی بود راجع به چگونگی پيدايش طبقه بورژوازی و خصوصيات اين طبقه و رابطه آنها با طبقه فئودالها .
خيلی جالب بود . اميدوارم حوصله گوش کردن کاملش رو داشته باشم.
اين پليس‌هاي موتور جمع كن هم كابوسي شدند براي ما . حالا من چند روزيه وقت نمي‌كنم برم دنبال گواهينامه . اينا هم چپ و راست دارند موتورها رو جمع مي‌كنند.
امروز دوباره ميدون فردوسي كفي گذاشته بودند براي جمع كردن موتورهاي بدبخت.
من كه ديدم اوضاع اين جوريه داشتم يواشكي مي‌رفتم طرف انقلاب كه ديدم يك پليس وايستاده تو ورودي انقلاب. ديگه داشتم رد مي‌شدم كه يهويي يه آقايه پريد جلوم . البته دلتون براي اون آقا نسوزه ها . هيكلي كه اون داشت من و موتورم با هم نداشتيم.
خلاصه اين آقاهه يك لحظه عرض خيابون رو با هيكل ورزشكاريش پركرد. ولي خوشبختانه زود پريد كنار.
من به خاطر اون پليسه بدون توقف عبور كردم كه يك لحظه متوجه شدم انگار اون پليسه منتظر توقف من بوده كه گيرم بندازه. چون يك لحظه انگار مي خواست بپره ، ولي وقتي ديد من نمي‌ايستم بي‌خيال شد.
اول سلام
دوم : ببخشيد که اينقدر دير به دير ميام اينجا . بابا می بينيد اوضاع ما رو که ....
سوم : بابا اين شرکت ندا چقدر باحاله ! يه جايی (به دلايل امنيتی محرمانه است ) چند تا کامپوتر با سرعت توپ برای استفاده رايگان گذاشته . من اتفاقی اونجا رو پيدا کردم. بديش اينه که به خاطر شلوغ بودن بعضی وقتها نمی تونی بيش از ۱ ربع يا ۲۰ دقيقه بشينی .
خلاصه من به شدت از این شرکت ندا خوشم اومد با اين کار نت پرورانه‌اش .

شنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۲

من يک بدی دارم که وقتی به يه چيزی گير بدم حالا حالاها ول کنش نيستم !! حالا اين چيز لباس باشه . يا يک دوست باشه . يا يه آهنگ يا ....

خلاصه تو اين چند وقته يک کشف جديد کردم !!! داريوش ! باورتون می شه ؟ من تا حالا به شدت از داريوش بدم ميومد و حوصله صداشو نداشتم . هيچ جوری نمی تونستم تحملش کنم. فقط از آهنگ نون و پنير که با ابی خونده بود خوشم می اومد .

ولی ۱۰ ۱۵ روز پيش تو اوج بی حوصلگی رفتم سراغ کامپيوتر عزيز که آهنگی گوش دهيم. از شانس خوبم اولين آهنگی که به گوشم خورد « ياور هميشه مومن » بود و اولين آلبومی که گوش کردم « گل بيتا» . فقط اينو بگم که همون شب حداقل ۱۵ يا ۲۰ بار ياور هميشه مومن رو گوش دادم ....
خلاصه بعد از اونشب خيلی راغب به آهنگهای داريوش شدم و جالبه که مجموعه ای شامل بيش از ۱۶۰ آهنگ از داريوش رو که از وقتی کامپيوتر رو خريده بوديم داشتيم و من اصلاْ بهش توجه نکرده بودم کشف کردم و اين شکلی شدم !

يه جورايی حالا خيلی دارم تاسف می خورم .‌آخه من اين همه سال رو جدا از چنين مجموعه قشنگ ( هم از نظر شعرهاُ هم از نظر آهنگ و هم از نظر صدا ) سر کردم. واقعا متاسفم ....
راستی اينجا چه خبر بوده ؟ تا خودم صحيح و سالم و سر و مر و گنده می نوشتم روز ی ۱ يا ۲ پيام . اونم به زور ... تازه خيلی وقتها که از اونم خبر نبود . حالا يهويی ۲۴ تا ؟؟؟؟؟؟؟

نکنه شايع شده بلا ملايی سر من اومده که اينجا اينقدر شلوغ شده ؟؟؟؟؟
بازم سلام
بله ديگه نبوديم. با يک شرايط اضطراری برای تحويل پروژه مواجه شدم که بايد چند روز اينجا رو می بستم . ولی الآن تا وقتی که برم سربازی ( دوم تير) چند وقتی می تونم بازم اينجا بنويسم . يعنی اميدوارم...

یکشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۲

اينجا رو ببينيد . با دادن IP مي تونيد مشخصات خط رو بفهميد ....

----------------------------------------------

تا شنبه نميام اينجا ديگه . بايد پروژه رو تحويل بدم . سرم يهويي خيلي شلوغ شد .....

شنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۲

شمارشگر جمعيت جهان رو ببينيد . خيلی باحاله .....

-----------------------------------------------------

اينجا هم معلوم می شه قبلا چی کاره بوديد .....
منيرو روانی پور داستان نويس توانای ايران وبلاگ زده . لينک ثابت ايشون رو اون کنار ببينيد...
چه درديست رفتن ...
آنگاه که رفتنت را هيچکس باور نخواهد کرد .

نويسنده وبلاگ زن رشتی به علت سرطان درگذشت ...
آخرين مطلبی رو که قبل از خبر فوت آزيتا نوشته شده بخونيد . من خوندم و الآن ۲ ساعتی هست که يه جورايی قاطی کردم ....