سه‌شنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۳

اداره اماکن

چند روز ديگه عروسيمه و اين چند روز يا شرکتم يا دنبال بدو بدو هاي عروسي.
امروز صاحب تالار زنگ زده که بايد دو تا کارت هم بياريد براي شرکت دو نفر نماينده اداره اماکن نيروي انتظامي (که مواظبه اسلام در اماکن عمومي به خطر نيفته !) در مجلس عروسي..
به شدت اعصابم خورد شد .
حالا هم که ما از دوران پر شر و شور دانشجويي اومديم بيرون و سرمون تو کار خودمونه و پا تو کفش حکومت نمي کنيم ، اينها ما رو ول نمي کنند .
واقعا برام غير قابل قبوله که بهترين شب زندگيم رو حکومت با ذره بين معيارهايي بررسي کنه که هيچکدومشون براي من مهم نيستند ....

دوشنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۳

تاريخ نگار

بلاگ براي من يک جور روزنگار زندگيم هم هست . يعني دوست دارم اتفاقهاي زيباي زندگيم با ثبت در اينجا جاودانه بشه .
مثل امروز که در حين يک مکالمه تلفني متوجه شدم تانژانت نمودار عشق من به دريا داره به سمت بي نهايت ميل مي کنه ...

پيوند

امروز شنيدم که يکي از بهترين دوستانم به کسي که مي خواستش رسيد و پيوندشون براي هميشه آسماني شد . مي دونم که چقدر خوشحالند و مي دونم احساس خوشبختي اونها رو به عرش برده .
وقتي اين خبر رو شنيدم بقدري خوشحال شدم که مي خواستم جيغ بزنم و پرواز کنم و شادترين آوازهاي دنيا رو براي اين کبوترهاي عاشق بخونم.
اين يکي از بهترين خبرهايي بود که تو اين چند وقت شنيدم و دوست دارم همينجا به آرش عزيزم و همسر مهربانش شادترين تبريکات دنيا رو بگم و براي همه عمرشون آرزوي خوشبختي کنم .
موقعي که داشتم به همسر آرش تبريک مي گفتم ، جمله خيلي قشنگي گفت . اون گفت اتفاق مهمي نيفتاده که اينقدر تبريک بخواد . بلکه اتفاق مهم وقتي مي افته که دو نفر هم رو پيدا کنند .

تصادف

امروز از اتوبان همت که پيچيدم توي شيخ بهايي يک دوو کنار من مي اومد بالا و من بين اون و جدول کنار خيابون بودم . من ديدم که اون راهنما نمي زنه و فکر کردم مستقيم مي ره که يک دفعه اون ناگهاني پيچيد جلوي من و طبيعتا تصادف شد که موتور من دو تا قلوه هاش ، شيشه جلو و يکي از آينه هاش شکست و طوقه جلو کاملا کج شد . در اون ماشين هم ٢٠ سانتي رفت تو و ديگه باز نمي شد . راننده که يک زن بود سرعت زياد من رو دليل تصادف مي دونست و من عدم رعايت حق تقدم و عدم استفاده از راهنماي اون . خلاصه خسارت من رو داد و من موتور رو بردم موتورسازي.
ساعت 12 که ديگه موتور نداشتم تصميم گرفتم که برم کلاس و سوار تاکسي از ميدان رسالت بطرف دردشت مي رفتم که سر يک چهار راه يک پرايد بعد از اينکه نزديک ٢٠ متر بدون توقف اومد بدون ترمز کوبيد به ماشين ما و اين بار ديگه شدت تصادف من رو شوکه کرد . من چون وسط و جلو نشسته بودم صدمه اي نديدم و غير از بازو و زانوم جايي درد نگرفت . خلاصه امروز دو تا تصادف مشتي دشت کرديم براي گذران اموراتمون.

یکشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۳

نماينده

امروز روزنامه ايران خبري از يک نماينده مجلس (عشرت شايق - نماينده تبريز) و يک نماينده مجلس خبرگان (اروميان - نماينده تبريز) و دخالت آنها در يک سري سوء استفاده مالي و آدم ربايي و حمله مسلحانه و تسخير يک هتل در کيش و .... چاپ کرده بود که در نوع خودش بي نظير بود .
ولي چيزي که براي من جالب بود اظهار نظر قاضي بود که گفته بود تا اين لحظه به دليل مصونيت پارلماني خانم شايق ايشان رو احضار نکرديم . (البته اين حرف درستيه که در مجلس قبلي خيلي بهش اهميت نمي دادند .)