جمعه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۳

فکر نکنم هيچ کس قد زندگي ناز داشته باشه . براي يه لبخند آدم رو دق مي ده ...

دوشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۳

بعضي وقتها فکر مي کنم زندگي مسخره ترين چيزيه که خدا آفريده !!!!
شايد بشه اسمش رو شوخي خلقت گذاشت . شايدم نه !!!!!

شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۳

صبح جمعه از نزديک محل نمازجمعه رد مي شدم . منطقه از شدت تردد نيروهاي نظامي به شکل پادگان دراومده بود. در ميدان فلسطين يک گروهان از نيروهاي وظيفه (اگر اشتباه نکنم) نيروي هوايي ارتش بالغ بر 120 تا 150 نفر به شکل نظامي و همراه با ارشدشون بطرف نماز جمعه مي رفتند. جلوي در دانشگاه هم افسران وظيفه نيروي هوايي ارتش ملبس به لباس نظامي در دسته هاي ۲ يا چند نفري به طرف دانشگاه مي رفتند .

واقعا که ارتش خيلي تو انتخاب لباس افسرانش خوش سليقه است. لباس آبي آسموني آنها ، همراه با شلوار سرمه اي و کلاه سرمه اي ترکيب واقعا دلپذير و قشنگي ساخته بود. با ديدن اونها احساس خوشايندي بهم دست داد که به هيچوجه با احساسي که از ديدن يک فرد نظامي به آدم دست مي ده برابر نبود.
چند شب پيش موقعي که از جلوي يکي از اماکن مهم نظامي رد مي شدم متوجه شلوغي بيش از حدي شدم. از نزديکتر متوجه شدم که بسيجيهاي منطقه شمال تهران پايگاه .... ايست بازرسي گذاشتند. هر ماشيني که رد مي شد موقفش مي کردند و بازرسي مي کردندش . اولش فکر کردم که شايد دنبال خودرو خاص يا افراد مشکوک به حمل اسلحه يا چيزي شبيه اين هستند. ولي وقتي شنيدم که يکي از اونه به مسئولش مي گفت " اين نوار محمد اصفهاني (يکي از خواننده هاي داخل ايران که به شدت مورد تاييد آقايون هم هست) تو ماشينشه . نگهش داريم يا نه ؟" فهميدم باز هم همون موضوع هميشگي گير دادن الکيه . وقتي ديدم که يکي از کساني که گرفته بودند به جرم کشيدن سيگار کتک خورد خيلي دلم سوخت .
از طرفي مسئولان اون مرکز نظامي هم با ديدن شلوغي اومده بودند بيرون و سعي مي کردند بسيجيها رو راضي کنند که از اونجا برند . وقتي که بسيجيها ۳ يا ۴ بار براي ماشينهايي که به ايست اونها توجه نکردند تيراندازي هوايي کردند مسئولان مقر که ديدند اوضاع خيلي خرابه تلاش بيشتري کردند و بالاخره با تلاش اونها بسيجيها ساعت 12 نيمه شب با غنايم و اسرا محل رو ترک کردند .

چهارشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۳

امروز تو اداره (سپاه) همه براي راهپيمايي رفتند . جالبه که از قسمت ما هيچ کس برنگشت. احتمالا جو گرفتشون راهپيمايي رو تا خونه شون ادامه دادند.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۳

دارم کم کم از همه نشانه هاي دنياي واقعيم تو اينجا جدا مي شم. اسمم رو از همه جا حذف کردم. يکي دو تا چيز ديگه درست بشه تمومه.
مي خوام من هم يه ساکن شهر مجازي باشم. با مشخصات مجازي

کم کم اينجا يه ساماني گرفت. فقط نمي دونم اين فونت مسخره لينک بقيه چه جوري درست ميشه ؟

شنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۳

با دريا(عزيز دلم) پريروز بعد از کلي گردش ، خواستيم شام بخوريم. ولي هيچ جا باز نبود. بالاخره ميدان ولي عصر ساندويچي هايدا رو که هنوز سرويس مي داد رفتيم. آخه ساعت يک ربع بعد از نيمه شب بود. کلي داشتيم از شام خوشمزه لذت مي برديم که يه دفعه گشت نيروي انتظامي اومد و گير داد به صاحب مغازه که چرا هنوز بازه . در حالي که مغازه پر از مشتري و عموما هم خانواده بود. خلاصه يکي به دو بين مامور و صاحب مغازه و داد و بيداد و خلاصه صاحب مغازه رو بردند. تنها دليلش هم قانون مسخره اي هست که تو تهران کارکردن مغازه ها بعد از نيمه شب ممنوعه ....

طرف کلاس رقص مي گذاره . بعد ۱ ماه ورشکست مي شه .وقتي مي آيند تحقيق ، مي بينند يارو سر کلاس شاباش مي داده !!!

امروز باز رفتم سراغ همت يار . اونقدر از حرفاش حرص خوردم که فکر کنم ۴ ۵ تا موهام سفيد شد
براي کامنت گذشتن تو سيستم جديد بلاگر ، اگر روي لينک کامنت کليک کنيد و در صفحه اي که باز مي شه روي گزينهOr Post Anonymously کليک کنيد مي تونيد بصورت ناشناس و بدون ثبت مشخصات پيام بگذار يد. ولي اگر در بلاگر login کرده باشيد يا از همون صفحه login کنيد مي تونيد به يکي از دو صورت ناشناس يا با مشخصات ، به انتخاب خودتون، پيام بگذاريد.
راهنماي استفاده از کامنت بلاگ اسپات يا بلاگر خودمون :

اول در قسمت setting بلاگتون به Comment رفته و comment رو فعال کنيد.
کد زير راپس از کپي کردن در قسمت انتهايي div که مربوط به نوشته بلاگتونه paste کنيد.

<BlogItemCommentsEnabled>
<a href="<$BlogItemPermalinkURL$>#comments"><$BlogItemCommentCount$> &#۱۶۶۲;&#۱۶۱۰;&#۱۵۷۵;&#۱۶۰۵; </a>
</BlogItemCommentsEnabled>


حالا بلاگتون رو Republish کنيد. غذاي شما آماده است !!!!!

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۳

بالاخره پيامگير درست شد. حالا بايد دستي به سر و گوش قالب اينجا بکشم.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۳

خيلي خيلي جالبه . بلاگر مي خواد سرويس کامنت رو هم بده . دارم سعي مي کنم درستش کنم

یکشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۳

هنگام رانندگي يه اصل خيلي مهم اينه که قبل از کرفتن ترمز ماشين بايد ترمز خودت رو بگيري. يعني بايد از نظر ذهني آماده ترمز کردن باشي. وگرنه ترمزهاي ناگهاني نه مانع تو مي شه و نه جلوي اتفاقات رو مي گيره .
زندگي هم مثل همين رانندگيه. قبل از اينکه اتفاقي بيفته که مجبور بشي از همه امکانات براي جلوگيري از ضرر و زيان اون اقدام کني، بايد ترمز خودت رو بگيري. يعني هرجا که داري تند ميري يا کنترل رفتار و منشت از دستت خارج مي شه ترمز کني تا کنترل اتوموبيل زندگي از دستت خارج نشه . چون وقتي آمادگي ترمز نداري و حواست به وقت ترمزکردن نيست ممکنه اونقدر تند بري که هيچ ترمزي نتونه مانع برخورد تو به ديوار روبرو شه.

يه خبر خيلي عالي . عزيز دل هم داره پا به دنياي بلاگستان مي گذاره و من خيلي خوشحالم و به عنوان اولين نفر تولد بلاگش رو تبريک مي گم . درياي عزيز ؛ اميدوارم دنياي جديدي که پا مي گذاري وسيله اي باشه براي تحکيم هميشگي دوستي من و تو و استحکام هميشگي رشته اتصال دلهاي ما .

یکشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۳

اين آهنگ رو که چند سال پيش Celine dion خونده خيلي دوست دارم . بعضي وقتها آهنگهاي قديمي رو مرور کردن خيلي نکات مثبتي براي آدم داره . مثل اين آهنگ که آدم رو با خودش تا آسمان عشق پرواز مي ده
....مخصوصاً کسي رو که شيريني عشق رو چشيده باشه

Everywhere I go all the places that I've
been
Every smile is a new horizon on a land
I've never seen
There are people around the world
different faces different names
But there's one true emotion that
reminds me we're the same...
Let's talk about love

From the laughter of a child to the tears
of a grown man
There's a thread that runs right through us
all and helps us understand
As subtle as a breeze - that fans a flicker
to a flame
From the very first sweet melody to the
very last refrain...
Let's talk about love
Let's talk about us
Let's talk about life
Let's talk about trust
Let's talk about love

It's the king of all who live and the
queen of good hearts
It's the ace you may keep up your
sleeve - till the name is all but lost
As deep as any sea - with the rage of
any storm
But as gentle as a falling leave on any
autumn morn...
Let's talk about love - it's all we're
needin'
Let's talk about us - it's the air we're
breathin'
Let's talk about life - I wanna know you
Let's talk about trust - and I wanna show
you
Let's talk about love

هرجايي که رفتم ، هر جايي که بوده ام
هر لبخندي افقي تازه در سرزميني بود که هرگز نديده بودم
افراد مختلفي در اطراف دنيا بودند
با چهره هايي مختلف و اسامي مختلف
ولي شوري حقيقي بود که يادآوري مي کرد ما مثل هم هستيم
بيا ... درباره عشق حرف بزنيم

از خنده کودکانه تا اشکهاي مردان بالغ
رشته اي هست که از ميان ما مي گذرد و به ما کمک مي کند که همديگر را درک کنيم
به لطافت يک نسيم که سوسوي آتش را مي لرزاند
ازآهنگ دلنواز اول ... تا حس بازدارنده آخر

بيا درباره عشق حرف بزنيم
بيا درباره خودمون حرف يزنيم
بيا درباره زندگي کردن حرف بزنيم
بيا درباره باورکردن و اعتمادکردن حرف بزنيم
بيا درباره عشق حرف بزنيم

اين فرمانرواي هرآن کسيه که زنده است
و ملکه قلبهاي پاک
اين همون برگ برنده است که تو داري

همانند هر دريا عميق
با شدت هر طوفان
ولي با لطافت افتادن برگي در سپيده پاييزي

بيا درباره عشق حرف بزنيم - اين همه چيزيه که احتياج داريم
بيا درباره خودمان حرف بزنيم - اين هواييه که درونش نفس مي کشيم
بيا درباره زندگي حرف بزنيم - من مي خواهم بشناسمت
بيا درباره اعتماد کردن صحبت کنيم - مي خواهم چيزي را به تو ابراز کنم
بيا درباره عشق حرف بزنيم

* : درسته که چيزي که نوشتم ترجمه دقيق شعر نيست و ممکنه کلي اشکال داشته باشه، ولي اين چيزيه که کوهمرد عاشق از اين ترانه درک مي کنه. اگر وقت کنم دوست دارم معني اين ترانه را به شعر فارسي تبديل کنم. اگر شد در قالب کلاسيک. وگرنه شعر نو