سه‌شنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۷

مراحل تكوين عشق در زندگي زناشويي

عشق در زندگي زناشويي دو نوع است : عشق نوع اول كه باعث رسيدن به يكديگر است و عشق نوع دوم كه عامل تثبيت زندگي و باقي ماندن در كنار يكديگر است.

مرحله اول : آشنايي 
در مراحل اول آشنايي ، عشق نوع اول يا عشق آشنايي خود را نمايان مي كند. عشق آشنايي فرآيندي هورمونيك و شيميايي دارد و در آن با ترشح هورمونهاي مختلف ، هيجان و احساسات تند هنگام ديدار و دلتنگي هاي هنگام هجران حاصل مي گردد. در نتيجه عشق آشنايي فرآيندي جسماني است. هرچند كه انسان در ذهن خود همواره تلاش مي كند براي اين عشق ماهيتي روحاني قائل باشد.

مرحله دوم : عادت
پس از گذر از دوران آشنايي اوليه و عادي و عادت شدن ديدارها، با گذشت زمان ، به تدريج ترشح هورمونها كه زمينه ساز هيجانات تند و احساسات مي گرديده كند شده و در نهايت متوقف مي گردد. در اين مرحله كم كم شخصيت مقابل از حالت فرشته گوني به انسانيت منتهي مي گرددو زواياي شخصيتي كه تاكنون مكتوم بوده و يا مورد توجه قرار نگرفته ، نمايان شده و از سوي ديگر مورد واكاوي دقيق قرار مي گيرد. 

مرحله سوم : دوران گذار
در اين مرحله تصوير ذهني اوليه كه تصويري ناقص و خيالي و منطبق بر آرزوهاي شخص از همسر آينده اش بوده به تدريج رنگ مي بازد و تصوير ديگري كه تا حدي منطبق بر واقعيات شخصيتي مي باشد شكل مي گيرد.در اين مرحله و مراحل بعد اتفاقات مهمي در ذهن ما رخ مي دهد .

مرحله چهارم : سرخوردگي
از آنجاييكه تصوير اوليه ذهني هر كس از همسرش تا حد زيادي منطبق بر آرزوها و نه واقعيت ها مي باشد، و يا به عبارتي هركس در عشق آشنايي تنها نشانه هاي منطبق بر آرزوهاي خود را در همسرش مي جويد و معمولا شخصيت واقعي مقابل ، تفاوت ها و حتي تضادهاي فاحشي با تصوير آرزوهاي شخص دارد كه در مرحله عشق آشنايي مورد توجه قرار نگرفته و يا خود را نشان نداده است ، اين تفاوت ها و تضادها باعث نوعي افسردگي و سرخوردگي در شخص مي گردد.

مرحله پنجم : تضاد واقعيت و رويا 
در اين مرحله شخص سعي مي كند كه انچه در واقعيت وجود دارد را بر آنچه كه آرزو داشت منطبق كند كه تحقق اين امر اگر نه ناممكن كه بسيار بسيار دشوار و مستلزم تغييرات بسيار بنيادي در روش زندگي و باورهاي ذهني و ... مي باشد كه در اكثريت قريب به اتفاق افراد امري محال است. در نتيجه در اين مرحله جر و بحث هاي فراواني در زندگي مشترك شكل مي گيرد كه اغلب دلايل بسيار پيش پا افتاده اي دارند.

مرحله ششم : پذيرش
در اين مرحله پس از ناكامي در مرحله پنجم (جنگ براي تغيير شخصيتي طرف مقابل) به تدريج نوعي همزيستي مسالمت آميز بر اساس پذيرش تمام يا بخشي از واقعيات موجود شكل مي گيرد. علي رغم اين موضوع، بعضا مقايسه واقعيت و آرزوها ( تصاوير ذهني) نوعي افسوس و حسرت را باعث مي شود كه وقوع بگو مگو هاي پراكنده و تنش هاي گاه به گاه حاصل آن است. در اين مرحله به تدريج واقعيت بر رويا پيروز شده و زمينه هاي زندگي عقلاني فراهم مي گردد.

مرحله هفتم : سازگاري و تغيير بر اساس مقتضيات شرايط جديد
در اين مرحله بعضي از خصوصيات شخصيتي براي حداكثر سازگاري با شرايط موجود تغيير مي كند و اين تغييرات به سمتي پيش مي رود كه حداقل اصطكاك با شرايط موجود پيش بيايد. از آنجا كه اين مرحله در دو طرف رابطه اتفاق مي افتد ، به تدريج شخصيت زن و شوهر به سمت يك نقطه تعادل پيش مي رود كه نتيجه آن توليد بعضي خصوصيات اخلاقي مشابه در هر دو است.

مرحله هشتم : تطبيق روياها با شرايط موجود و پذيرش تغيير 
در اين مرحله اين نكته كليدي مورد توجه و پذيرش قرار مي گيرد كه شخصيت انسانها در طول زمان به تدريج تغيير مي كند و بعضي از رفتارها به تدريج حتي به نقطه مقابل خود تبديل مي شوند. بگونه اي كه ممكن است كسي كه در ابتداي زندگي بسيار مهربان و صبور است در ادامه به شخصي كم طاقت و پرخاشگر تبديل شود ، و شخصي با خصوصيات پرخاشگري در ادامه به شخصي مهربان و صبور تبديل شود كه نبايد اين تغييرات را بعنوان فريبكاري تلقي نمود. با پذيرش اين موضوع به تدريج روياها و خيال پردازيهاي روزهاي اول آشنايي جاي خود را به واقعيات ملموس زندگي مي دهد. بگونه اي كه حتي اين تصور پيش مي آيد كه داشتن همين وضعيت موجود آرزوي روزهاي اول بوده است.

مرحله نهم : شناخت كامل از يكديگر
در اين مرحله با توجه به پذيرش تغيير شخصيت در طول زمان، شناخت زواياي مكتوم شخصيت مقابل، تغييرات بوجود آمده در روحيات شخص براي رسيدن به نقطه تعادل و پذيرش واقعيت ها ، به تدريج شناخت هر كس از ديگري كامل مي گردد. بگونه اي كه در اين مرحله پيش بيني رفتار ديگري در مقابل اتفاقات و امور مختلف آسان گشته و با توجه به پيش بيني اين واكنش ها امكان تصميم گيري بهتر فراهم مي گردد.

مرحله دهم : آرزوهاي مشترك 
در اين مرحله آرزوهاي زن و شوهر ، با در نظر گرفتن واقعيات موجود تفاوت بسياري با آرزوهاي اوليه شان دارد و بيشتر در جهت بهبود شرايط موجود و نه خيال پردازيهاي كودكانه است. با توجه به مدت مديد با هم بودن و تطابق روحيات كه به تدريج شكل گرفته است ، ممكن است آرزوها داراي نقاط اشتراك زيادي بوده و حتي به هم شبيه باشند.

مرحله يازدهم : عشق پايدار 
در اين مرحله با توجه به شناخت كامل از ديگري، تطابق روحيات و با توجه به اينكه بالاتر رفتن سن باعث بالاتر رفتن ضريب عقلانيت در رفتارها در برابر ضريب احساسات مي گردد، به تدريج عشق و علاقه اي بين طرفين بوجود مي آيد كه همان عشق از نوع دوم يا عشق باعث باقي ماندن (عشق پايدار) است. از آنجا كه اين عشق بر اساس درك متقابل ، شناخت كامل، تطابق روحيات و آرزوهاي مشترك شكل مي گيرد بسيار ديرپا و برخلاف عشق آشنايي به شدت روحاني است.
بستگي به روحيات زن و شوهر گذر از هر يك از اين مراحل طي زمانهاي مختلفي اتفاق مي افتد . ولي رسيدن به مرحله آخر يا عشق پايدار معمولا بين 5 تا 7 سال پس از ازدواج اتفاق مي افتد.

نكته اول : عشق پايدار ادامه عشق آشنايي نيست و عشق پايدار براي شكل گيري نيازمند زمان است.
نكته دوم : عشق پايدار بلافاصله پس از عشق آشنايي اتفاق نمي افتد.
نكته سوم : پس از پايان دوران هيجان و احساسات تند عشق آشنايي، توقع ادامه وضعيت احساسي اين دوران در مابقي زندگي و سخناني مانند «روزهاي اول اينطور نبودي و ... » عملا به معني درجا زدن در مراحل اول تا ششم بوده و رسيدن به ديد واقع گرايانه را كه لازمه رسيدن به عشق پايدار مي باشد به تاخير مي اندازد.


سه‌شنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۷

بهاريه

سلام و سال نو مبارك .
بعد از مدتها وقت كردم سري به اينجا بزنم و گردگيري اول سال رو انجام بدم . اين بهاريه رو كه يادگاريه از روزهاي كوهنوردي تقديم مي كنم . اميدوارم خوشتان بياد .


بهار توچال
سر زد سحر از افق سپيده
زَرپاش جهان ز نو دميده
بر مخمل شب نگار خورشيد
با خامه نور خط كشيده
پر شور شده اگرچه هستي
بگشوده سپهر پير، ديده
توچال ميان برف و سرما
آسوده و بيصدا غنوده
بسته‌است دو چشم دلربا را
بر بالش ابر سر نهاده

آرامش كوهسار طناز
بنهفته به سينه يك جهان راز

يادش همه سبزي بهاران
زيبايي مهر و شور باران
نجواي پر از ترانه عشق
در دامن او ميان ياران
لرزيدن دامنش سحرگاه
زير سم اسب تك سواران
ناي ني و بوي خوب سبزه
هي كردن صبحگاه چوپان
بزم و طرب و صفاي نوروز
در دامن دشت سبز ، تهران

از خاطره شكوفه و گل
پر شد نفسش ز عطر سنبل

بنگر تو محبت خدا را
كاين توده خاك و سنگ خارا
در دامن خود چو مام دلسوز
اين شهر سياه بي‌نوا را
در بر بگرفته همچو مادر
تا دور كند ز او فنا را
هر چند كه زخم خورده هردم
از خنجر شهر ، بي‌مدارا
مانند عقاب بال خود را
بگشوده، سپر شده بلا را
بر زانوي مام كوه تهران
آسوده نهاده سر به سامان
از شادي و مهر و خنده او
توچال براي من سخن گو
وز ديده اشكبار نرگس
آن دخترك پريش گيسو
جان باختگان قبر اوروس
شب ماني و عِطر گل شب بو
وز سنگ سياه و پس قلعه
آرامش دوري از هياهو
در راه ، قدم به عشق قله
برگشتن و خواب و درد زانو
هر گوشه تو هزار دستان
گويد ز تو قصه ها فراوان
اي خسته ز تكرار دقايق
همسايه مهر و ماه و طارق
اي قله پير ، ديده بگشا
برخيز ببين به صبح صادق
مِي نوشي مهر با دماوند
گاه سحر از جانب مشرق
در صافي چشمه كلكچال
تن شويي گلبرگ شقايق
برخيز و دوباره روي بنما
در ديده كوهمردِ عاشق
مستانه به رقص، دُخت مهتاب
آمد، بگشاي چشم زين خواب
دلباخته‌ام تو را به اين نرد
اي ديو زمانه را هماورد
تا با تو قمار عشق بازم
دور است ز من مريضي و درد
تا نقش رخ تو در دلم هست
كي شيرپلا مرا رها كرد
صد خاطره از تو ياد دارم
گلهاي بنفش و نيلي و زرد
بيت الغزل كتاب دنيا
از توست ترانه‌هاي اين مرد
آغوش گشاي تا دوباره
بوسم به سرت رخ ستاره
برخيز دوباره اي مرادم
اي اشك تو پاك همچو زمزم
اي قبله جان كوهمردان
بر تو نسزد پيله ماتم
بگشاي دوباره بال و پَر كَش
تا چشمه نور شرقي جم
صد بوسه بزن به روي خورشيد
بَركن تو ز روي بُرقَع غم
كُن خنده بر اين زمانه دون
از بند بگو و سنگ مريم
اي فرّ و شكوه را نشانه
زد عزت ما زتو جوانه
از حيله و مكر چرخ پُرفَند
افسرده مباش و سرد و آوند
از خنده خود گشاي لب را
اي آيت رحمت خداوند
اي پور فلك ز بطن البرز
اي ميوه اين خجسته پيوند
برگير دو دست مادرت را
تا وارهي از اسيري و بند
بگذار سرت به شانه او
بر شانه قلّه دماوند
پاينده شكوه جاودانت
هيچست سُها در آسمانت
سيد حسين نقوي (سُها)
85/6/7