سه‌شنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۲

يک عالمه حرف دارم که بزنم. حيف که کار زياد نگذاشته اين چند وقت مرتب بنويسم.
و اما گزارش روز جمعه اصفهان ما :
جمعه رو کلا گذاشته بوديم براي بازديد از مکانهاي تاريخي دور ميدان نقش جهان . با توجه به گرمي هوا طبق معمول صبح رو خونه مونديم و بعد از ظهر رفتيم ديدن ميدون.
اولين جايي که رفتيم عالي قاپو بود که ديدنش خيلي لذت داره. ولي تو عالي قاپو خيلي دلم گرفت. آخه يک مشت آدم نفهم روي نقاشي هاي ٤٠٠ ساله يادگاري کنده بودند.
محل بعدي که واقعا ديدني بود مسجد شاه يا مسجد امام فعلي بود . شاهکاريه اين مسجد به خدا. هم وسعتش و هم قشنگيش هردو تکه.
آخرين جا هم مسجد شيخ لطف الله بود.
بعد از تموم شدن ديدن اين اماکن ، دور ميدون نقش جهان درشکه سواري کرديم که خيلي خيلي مزه داد.

شنبه ، اصفهان :
شنبه آخرين روز اقامت ما تو اصفهان بود . ساعت ١٣/٣٠ بليط داشتيم براي تهران. براي همين سريع جمع و جور کرديم که قبل از اومدن بتونيم از کليساي وانگ هم ديدن کنيم. ولي وقتي به اونجا رسيديم ديديم که به علت شهادت حضرت فاطمه کليسا تعطيله.
اگرچه حالمون گرفته شد. ولي از اونجا رفتيم پل مارنان که نزديک ما بود. خيلي پل قشنگيه. منظره هاي قشنگي داره. صداي آب که مي ريزه آدمو به يک خلسه قشنگ مي بره. در حالي که آرامش سمت ديگه پل آدمو با خودش همراه مي کنه.
آخرين جايي هم که رفتيم باغ پرندگان بود که واقعا خاطره خيلي خوشي داشت.
باغ پرندگان محليه که انواع پرندگان غير گوشتخوار و گوشتخوار اونجا زير يک توري بزرگ آزادانه زندگي مي کنند و بازديدکننده ها مي تونند کنار اونها بروند. خيلي پرنده هاش خوشگلند . خلاصه خيلي جاي خوبي بود.
بعد هم که به سرعت برگشتيم تهران و ٨ شب خونه بوديم.
-------------------------------------------------

اين چند وقته چند تا کار کردم که خيلي وقت بود مي خواستم انجام بدم. بالاخره وقت کردم و تونستم فيلم ماتريکس ١ رو ببينم. واقعا که خيلي قشنگ بود. حالا مي فهمم که چرا همه اينقدر تعريف مي کردند.
کار ديگه اي که کردم مطالعه ٤ جلد داستان هري پاتر بود که آخريش طي ٩ ساعت مطالعه مداوم ديشب تموم شد. واقعا که شاهکاره. شاهکار. خيلي وقت بود که داستاني من رو اين طوري جذب نکرده بود.
کلي هم کارهاي خرده ريز کردم که تا حالا وقتي براي انجامشون نداشتم.
-----------------------------------------------------------------

ديروز وقتي داشتم از کنار يک ماشين با موتورم رد مي شدم مسافر اون ماشين بي هوا در رو باز کرد و در ماشين با شدت خورد به کنارم. شدت ضربه اونقدر بود که انگار کسي منو هول داده باشه خوردم زمين. هميشه آه و ناله همه از دست موتوري ها بلنده. ولي کيه که به شکايت ما از ماشينها گوش کنه ؟
يک ماشين حق داره هرجا بخواد وايسه . حتي اگر اونجا لاين ٣ اتوبان باشه تا مسافر سوار يا پياده کنه. مي تونه تو خط ويژه بياد . مي تونه هر جا بخواد يهو بزنه رو ترمز و ....
ولي موتور بدبخت اسمش بد در رفته . چه مي شه کرد ؟

هیچ نظری موجود نیست: