١- بالاخره تكليف من معلوم شد . فردا ساعت ۱۱ صبح بايد خودم رو به پادگان رجبي پور معرفي كنم . پس تا اينجا گذروندن دوره سربازي من تو سپاه قطعي شده ....
٢- تو نظرهاي مطلب قبلي من يك نفر به نام حاج رضا نوشته :
سلام من بعنوان يکي از همانها که در فتح قله سبلان شرکت داشتم در خصوص جمع آوري زباله ها تذکر دادم مسئولين مربوطه مي گفتند بعد از پايان فتح گروهي از کوهنوردان حرفه اي سپاه نسبت به جمع آوري زباله ها اقدام مي کنند و انشالله اقدام کنند اما در خصوص فضولات آيا فکر نمي کني غلو مي کني زيرا در هر مقر دستشويي صحرايي درست شده بود که بعد از پايان فتح بر چيده مي شد و خود برف و باران و تغييرات جوي کوهستان را مانند روز اول پاکيزه مي سازد اما اگر پلاستيکها و ذبله هاي دفع نشدني جمع نشود واقعا جاي تاسف است ولي شما از منظري ديگر هم مي توانستيد به اين فتح نگاه کنيد هميشه براي يک آباد کردن خرابي هاي هم وجود دارد که به مرور خرابي ها جاي خود را به آباداني مي دهد .
در جواب ايشان بايد بگم
اول :كساني كه ۲ تا ۳ هفته بعد هم به قله دماوند رفته بودند هنوز از آشغالهايي كه ريخته بود شكايت داشتند.
دوم :شما فكر مي كنيد براي آشغالهايي كه ۱۴۰۰۰ نفر تو كوه بريزند چند نفر كوهنورد حرفه اي احتياجه ؟ و آيا سپاه اين تعداد افراد رو مامور كرده يا نه ؟
سوم : فرمانده اين عمليات چيزي راجع به ساختن دستشويي يا خوابگاه براي اين نيروها نگفت . فقط گفت كه سپاه قصد داره تو جبهه هاي مختلف اقدام به ساخت حسينيه كنه .
چهارم : به نظر شما بايد ما فضولات خودمون رو تو طبيعت بكر رها كنيم تا بارندگي و طبيعت بعد از مدتها بتونه اون رو از بين ببره ؟
پنجم : به نظر شما اين فتح به نظر شما اونقدر ارزش داشت كه ما سمبل ايران زمين رو كه دماوند عزيز باشه خراب كنيم ؟
٣- يک خاطره ديگه راجع به دماوند : من کلا سه بار به دماوند رو صعود کردم . دو بار سال ٧٩ و يک بار سال ٨٠ . سال ٨٠ وقتي صعود کرديم يک هفته بعد از صعود سراسري سپاه بود و وقتي رسيديم به قله با کمال تاسف ديديم که نشانه هاي صعودهاي قبلي رو که بصورت پلاک روي سنگهاي قله پيچ شده بود و من خيلي اونها رو دوست داشتم ، بخصوص يکيش که يادواره صعود سراسري سال ١٣٤٩ بود و با نشان فروهر مزين شده بود ، همه رو کنده بودند و به جاي اونها فقط يک پلاک روي قله مونده بود که يادواره صعود سپاه رو به قله نشون مي داد.
٤- امشب بايد با موهام خداحافظي کنم . مخصوصا که اين چند وقت چون قرار بوده از ته بزنمشون ديگه کوتاهشون هم نکردم و حالا حسابي بلند شده . الآن هم خواهرم داره سعي مي کنه به زور ژل و شونه و ... کاري کنه که لااقل يه خورده موهام صاف شه ...
٥- من تو اين مدتي که سربازي هستم سعي مي کنم از طريقي بلاگم را آپديت کنم . اگر هم نشد سعي مي کنم خاطرات هر روزه رو بنويسم و بعد تو اولين فرصت همه رو يک جا بنويسم . اميدوارم از پس اين کار بر بيام ...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر