چهارشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۳

تو جايي که من سربازي رو مي گذرونم يه سروان هست که مسئول دفتر رئيس اداره هم هست . اونجا بعد از من و يک افسر ديگه که ستوان دو هستيم ، اون پايين ترين درجه رو داره . ولي بر خلاف همه افراد اداره که آدم هاي خوش برخوردي هستند و تا جايي که بتونند کمک مي کنند ، روحيات زيرآبزني به حد اعلا در وجود اين سروان مي جوشه .
امروز يک سرباز ديپلمه نامه براي ما آورده بود. اين رئيس دفتر هم خنده خنده از اون پرسيد سرباز کجايي و از اين حرفها . به محض اينکه اون سرباز پايش رو از در گذاشت بيرون ، سروان زنگ زد به حفاظت اطلاعات که سرباز فلان قسمت نامه هاي طبقه بندي شده دستش مي گيره و خلاصه زيرآبش رو زد .
درحالي که اگر اينجا با کسي بايد برخورد ميشد ، بايد با مسئول اون سرباز برخورد مي شد که نامه طبقه بندي شده رو داده بود دست سرباز .

بعد از ظهر هم موقع رفتن کليد اتاقي رو که من توش کار مي کنم تقريباً به زور از من گرفت تا ورود و خروج من از اداره رو تحت کنترل داشته باشه. در حالي که دو روز پيش من براي همين آدم و براي راه انداختن کارش نزديک سه ساعت وقت گذاشتم و تا ساعت ۷ شب تو محل خدمتم بودم.

فکر کنم بهتره به توصيه دريا گوش کنم که مي گه به آدمهاي اين چنيني نبايد رو داد.
هر موقع جلوشون محکم بايستي دمشون رو جمع مي کنند . ولي همچين که يه ذره بهشون مي خندي تو چشمت هم انگشت مي کنند. اشتباهي که من کردم و ديروز وقتي اومد تو اتاق ما و نشست کنارم تا از کار من سر دربياره دمش رو قيچي نکردم .

۲ نظر:

Shahed Rezamand گفت...

سلام
مطمئن شدم که با من قهرید.
هر جور که خودتون مایلید.
راستی از کمکتونم دوباره ممنون.
مشکلم حل شد.
بای

Shahed Rezamand گفت...

آقا من معذرت میخوام از حرفی که زدم.
حتما منم لینک شما رو خواهم گذاشت.
بای