شنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۵

سرگشتگی

يکي دو روز پيش داشتم بر مي گشتم خونه که يک دفعه بچه گربه نازي با سرعت از زير يک ماشين دويد بيرون و در حالي که به حالت شکار چيزي رو تعقيب مي کرد جلوي من شروع کرد به دويدن . خيلي تعجب کردم که اون دنبال چيه و وقتي بالاخره فهميدم ….
اون فقط يک برگ بود که باد داشت مي بردش و بچه گربه نازنازي بي تجربه هم به دنبال اون بود.

و اما نتيجه : واقعا چقدر از اهداف و فرصتهايي که ما تو زندگي با حداکثر توانمون دنبال اون هستيم ارزش شکار کردن دارند و چند تاشون مثل همون برگ واقعا بي ارزش هستند ؟

۶ نظر:

reza49 گفت...

چقدر تشبیه قشنگی کردی...تازه خیلی از برگهایی رو که ما دنبالشیم باید بین ماشین های در حال حرکت پیدا کنیم!

reza49 گفت...

چقدر تشبیه قشنگی کردی...تازه خیلی از برگهایی رو که ما دنبالشیم باید بین ماشین های در حال حرکت پیدا کنیم!

Taher گفت...

دقيقا

ناشناس گفت...

می دونم که باید دنبال حقیقت باشیم. حقیقت هم دور نیست. خیلی نزدیک تر از اونی که فکرش رو بکنیم. فقط لازمه بخواهیمش
.
منتظرم به من هم سر بزن

ناشناس گفت...

حسين جون
خوشحالم كه باز ادبيات مخصوص تو رو مي بينم
به من تو سايت كلوپ سر بزن

ناشناس گفت...

yadesh bekheir hossein khoreye computer to site daneshgah