دوشنبه، آبان ۲۲، ۱۳۸۵

كوه


بعد از مدتها رفتم كوه . البته به علت كمبود وقت و نبود توان گذشته فقط تا شيرپلا رفتم بالا. طبيعتا ديگه نمي شه مثل گذشته برنامه هاي چند روزه و شب ماني تو قله داشته باشم. براي همين اگر بتونم مي خوام فقط براي جنبه ورزشي و آماده كردن بدنم ماهي 2 بار تا شيرپلا برم و برگردم .
هرچند كه اين دفعه اول گرفتن عضلات پا موقع برگشتن حالم رو گرفت و گم شدن كيف پول كه وقتي مي خواستم ورودي شيرپلا رو بدم تازه متوجه اون شدم داشت اون روز رو به تلخ ترين روزم تبديل مي كرد كه خوشبختانه يابنده آدم خوبي بود و من همينجا از آقاي عسگري ، كشتي گير با اخلاق كه اون رو به من برگردوند تشكر مي كنم.
اميدوارم از اين تصاوير لذت ببريد.









۲ نظر:

ناشناس گفت...

ما كه نفهميديم بالاخره اون راننده تو بودي يا اون پسره

ناشناس گفت...

تپش دل بود سرا پايم‏ قطره‏ى ناچكيده را مانم‏

بعضى از انسانها آن چنان وجودشان پُرتپش و پُرتحرك است كه مثل اينكه همه‏ى اعضا و جوارح آنها قلب است؛ اينها مى‏توانند به قله برسند. رسيدن به قله، يك مرحله‏ى «آرزو» دارد. شما وقتى از پنجره‏ى خانه‏تان منظره‏ى كوهستان را مشاهده مى‏كنيد - كه در تهران مكرر ديده مى‏شود - مى‏بينيد كسانى به آن بالاها رفته‏اند و دارند در ارتفاعات بلند راه مى‏روند؛ آرزو مى‏كنيد كاش شما هم بتوانيد به آنجا برسيد. اين، يك مرحله است؛ ليكن كافى نيست. مرحله‏ى بعد اين است كه از رختخواب بلند شويد، بيرون بياييد، لباس مناسب بپوشيد، كفش مناسب به پا كنيد و به طرف كوه راه بيفتيد. وقتى انسان به بخشهاى دامنه‏اى مى‏رسد، بعضيها، با پستى بلنديها و سختيها و خاك و خُل‏هايى كه سر راهشان مى‏بينند، خسته مى‏شوند، حوصله‏شان سر مى‏رود و تصور مى‏كنند كه رسيدن به قله، مثل پريدن يك كبوتر است كه پايشان را بگذارند و بپرند و به آنجا بروند، فكرِ اين حركتِ ميان راه را نمى‏كنند؛ اينها زود مأيوس مى‏شوند. بعضيها چند تا پيچ و خم هم بالا مى‏روند، ليكن خسته مى‏شوند. بعضى احساس خستگى هم نمى‏كنند، اما حوصله‏شان سر مى‏رود؛ عجله مى‏كنند؛ خيال مى‏كنند كه نيم ساعت يا يك ساعت كه انسان راه رفت، بايد به آنجا برسد. اينها آفتهاى اين حركت است. آن كسى كه صبورانه، شائقانه، با استفاده‏ى از همه‏ى توان و نيروى خود و با اميد به اينكه به آنجا خواهد رسيد، حركت بكند، از طولانى شدن زمان، از دراز بودن راه، از پى‏درپى آمدن گردنه‏ها، از در ميان راه ماندن بعضى از رفيقانِ نيمه راه، نمى‏هراسد؛ اين آدم بايد مطمئن باشد كه به آن قله خواهد رسيد.