چهارشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۳

باز امشب زورق تنهاي دل
گشته بازيچه به درياي فراق
کاش تا جانم بسوزد همچو مهر
تا ببيني شرح درد اشتياق

باز دل کوهمرد قد دل گنجشکها نازک و تنها شده و داره پرپر مي زنه .
ياز دوباره دارم حسرت اون بالهايي رو مي خورم که قرار بود داشته باشيم و تو آخرين لحظه پرنده ها با پارتي بازي اونا رو به اسم خودشون کردند.

قرارمون يادت نره
خيلي دلم تنگه برات
دار و ندارمو بگير
مال خودت مال چشمات

امروز براي ۳۰ تا ۴۰ ثانيه مرگ رو کامل جلوي چشمام مي ديدم. چند وقتيه که تعدادي از پره هاي چرخ عقب موتورم شکسته و براي همين تا حدي لق مي زنه . امروز وقتي داشتم تو اتوبان همت به طرف غرب مي رفتم بعد از شيخ بهايي و قبل از اينکه بيچم تو اتوبان چمران با سرعت نزديک به ۹۰ کيلومتر در ساعت يک دفعه چرخ عقب شروع کرد به لق زدن و لرزيدن . از اونجا که يک بار موقع ترکيدن لاستيک جلو همچين لرزشي رو حس کرده بودم و بعدش زمين خورده بودم ، يه لحظه عزرائيل رو کنارم حس کردم . موتور بدجوري مي لرزيد و من تو اون سرعت هر لحظه منتظر چپ شدنم بودم و سعي مي کردم موتور را کنترل و سرعتم رو کم کنم. تو اين ۳۰ ثانيه بالاخره تونستم سرعت را تا ۶۰ و بعد ۴۰ پايين بيارم و خلاصه جون سالم به در بردم. اگرچه کلاه ايمني سرم بود و ممکن بود زمين خوردن من باعث مرگ فوري من نشه ، ولي مطمئناً در صورت زمين خوردن ماشينهاي عقبي با سرعت بالا با من تصادف مي کردند و خلاصه اينکه شانس زندگي دوباره به من عطا شد ....

۱ نظر:

ناشناس گفت...

وای عجب شانسی آوردی پسر. دلم لرزيد. اونجا که قوانين درست حسابی نداره، دست کم خودت احتياط کن و وقتی موتورت خرابه از خير سوار شدنش بگذر.

پانته‌آ

http://ghorbatestan1.blogspot.com/