پنجشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۵

گذشته ها

خودم رو امروز خفه کردم از بس که پاي اينترنت نشستم. وبلاگ خواني و عادتهاي قديمي و ... . ولي چيزي که خيلي من رو به صندلي پيچ کرده بود ، خوندن وبلاگ دوستان قديمي ، مخصوصا بچه هاي دانشگاه بود. يک دفعه پر زدم به چند سالي که تو دانشگاه بودم و همون جمع و کم کمک بغض دلتنگي اون روزها با دوستان خوبي که اگر وقت کنم شايد دو سه ماه يک بار بتونم باهاشون تماس بگيرم.

ياد شعري مي افتم که تو جشن فارغ التحصيلي خوندم :

خداحافظ اي راستين دوستان
وداع اي گلستان و اي بوستان
گلستان عمران خواجه نصير
به هر کنج تو خاطراتي اسير
به هر کنج تو ياد ياران دور
شود زنده و آيد اندر مرور
شدي خاطره رفتي اندر غبار
ولي زنده اي در دلم چون بهار
که تو مهد ما بودي و مام ما
که پر کردي از معرفت جام ما

حالا مي بينم که اون خداحافظي ، حداقل براي من واقعي بود و خيلي از دوستانم رو ديگه هرگز نديدم.
دو سه نفر که به دلايلي براي هميشه از دست رفتند.
چند نفر که ايران رو ترک کردند
بعضي ها رو به دليل قطع شدن کانالهاي ارتباطمون گم کردم
و اون هايي رو که هنوز مي تونم باهاشون تماس بگيرم ، اونقدر سرمون شلوغه که نمي تونيم هم رو ببينيم.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

من یا شما هم دانشگاهی بودم؟!؟

پرشین گفت...

سلام بر کوهمرد عاشقی که حتماً می شناسمت ولی هنوز نفهمیدم کی هستی! آقا من شدیداً کنجکاوم که بدونم تو کی هستی! در ضمن من هم با خوندن این متن تو رفتم توی همون جشن ... یادت به خیر شادمانیه بی سبب

ناشناس گفت...

Salam bar kooh mard ashegh.
Baiad keh ma hamdigaro beshnasim.
omid varam hamisheh shad va sar e hal bashi.
mamnoon keh be man ham sar zadi

ناشناس گفت...

Salam bar kooh mard ashegh.
Baiad keh ma hamdigaro beshnasim.
omid varam hamisheh shad va sar e hal bashi.
mamnoon keh be man ham sar zadi

reza49 گفت...

سلام کوهمرد
چطوری؟